میگفت:
"از حدود 14 سال پیش تا حالا که از حرکت دقیق تو مسیر اصلیم جا موندم، دیگه نمیدونم درست زندگی کردن چیه چون یه پام هنوز تو دانسته های گذشته از زندگیه (که اون موقع بچه بودیم نسبتاً) و یه پام اینجاییه که الان هستم و بزرگ شدیم و خیلی کارای قدیم به نظرم خوب نمیاد و بچگانه به نظرمیرسه یعنی کامل سر جایی که باید باشم، نیستم این وسط 14 سال انگار زندگی نکردم، و دانسته هام از رشدی که باید تو این 14 سال صورت میگرفت، خالیه. رشد صورت گرفته، اما تو مسیرم نبوده وماً
البته من هیچ وقت خود واقعی واقعیم رو زندگی نکردم، همیشه یه کمی کمتر از واقعیتم رو به کار گرفتم، در حالیکه میشد 100 درصد به کار گرفتش اما حداقل تو مسیر کلی خودم، رو به جلو بودم
الان به دلیل همین خلأ زندگی نرمال 14 ساله، نمیدونم نشاط واقعی چه معنی میده یه زمانی از اینکه درسامو بخونم و سر ساعت، پای تلویزیون بشینم و شام بخورم، لذت میبردم یه زمانی دانشگاه رفتن خودش یه زندگی بود و درس های هر روزه، مهم ترین کار روتین و تنها دغدغه موجود الان نمیدونم باید به همون زمان برگشت یا دیگه این وضعیت، برای عقل و سن فعلی کمه و باید- اگر تو مسیرم زندگی میکردم- به جای بسیار بالاتر و قله های علائق و زندگیم رسیده بودم و متناسب با اون خوشحال میشدم"


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jamie ونوس گرافیک تور روسیه خبرهاي جذاب از اينترنت انتشارات کتاب Joshua babolyar قالب های فارسی وردپرس 6